کد مطلب:27827 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

ماموریت برای اعلان برائت از مشرکان












آیه های برائت و اعلام انزجار از شرك و بت پرستی و لزوم پیراستن سرزمین وحی از جلوه های شرك، یكی از شكوهمندترین فصول تاریخ اسلام است. در هنگامه برگزاری حجّ سال نهم هجری، آیات برائت نازل می شود و ابو بكر مأمور می شود كه آن آیات را به ضمیمه قطع نامه ای چهار ماده ای در اجتماع عظیم حجگزاران، بر مردم فروخواند.

ابو بكر راهی مكّه شد؛ امّا اندكی نرفته بود كه پیك الهی فرا رسید و چنین ابلاغ كرد:

[پیام را] از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان] تو نمی رسانَد.[1].

پیامبر خدا، علی علیه السلام را فرا خواند و جریان را باز گفت و مَركب ویژه خود را در اختیارش نهاد و دستور داد كه به سرعت مدینه را ترك كند و آیات را از ابو بكر بگیرد و روز دهم ذی حجّه، در اجتماع عظیم مردم بر آنان بخواند.

چنین شد و یكی دیگر از عظمت های علی علیه السلام رقم خورد و همبَری و همسانی مولا با پیامبر خدا در پیش دید عصرها و نسل ها نهاده شد.[2].

243. امام علی علیه السلام: چون ده آیه از [سوره] برائت بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، ایشان ابو بكر را فرا خواند و او را با آن آیه ها فرستاد تا بر مردم مكّه فرو بخواند. سپس پیامبرصلی الله علیه وآله مرا فرا خواند و فرمود: «به دنبال ابو بكر برو و هر كجا به او رسیدی، نوشته را از او بگیر و آن را به سوی مردم مكّه ببر و برایشان بخوان».

پس در جحفه به او رسیدم و نوشته را از او گرفتم و ابو بكر به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله بازگشت و گفت: ای پیامبر خدا! آیا در حقّ من چیزی نازل شده است؟ فرمود: «نه؛ اما جبرئیل نزد من آمد و گفت: [پیام] از جانب تو را، جز خودت یا مردی از [خاندان] تو نمی رسانَد».[3].

244. مسند ابن حنبل - به نقل از انس بن مالك -: پیامبر خدا، ابو بكر را با [آیه های] برائت به سوی مردم مكّه فرستاد. سپس او را فرا خواند و علی علیه السلام را با آنها فرستاد [و] فرمود: «آنها را جز مردی از خاندانم نمی رسانَد».[4].

245. فضائل الصحابة - به نقل از انس بن مالك -: پیامبر خدا، ابو بكر را با [آیه های] برائت به سوی مردم مكّه فرستاد و چون به ذو الحُلَیفه[5] رسید، كسی را به سوی او فرستاد و او را بازگردانْد و فرمود: «آن را جز مردی از خاندانم نمی برد». پس علی علیه السلام را روانه كرد.[6].

246. خصائص أمیر المؤمنین - به نقل از زید بن یثیع درباره امام علی علیه السلام -: پیامبر خدا، ابو بكر را به همراه [آیه های] برائت به سوی مردم مكّه فرستاد. سپس علی علیه السلام را در پی او روانه كرد و به او فرمود: «نوشته را بگیر و آن را برای مردم مكّه بِبَر».

علی علیه السلام گفت: به او رسیدم و نوشته را از وی گرفتم. ابو بكر با دل تنگی بازگشت و گفت: ای پیامبر خدا! آیا چیزی درباره من نازل شده است ؟ فرمود: «نه، جز آن كه من فرمان یافته ام كه یا خود، آن را ابلاغ كنم یا مردی از خاندانم».[7].

247. مسند ابن حنبل - به نقل از زید بن یثیع درباره ابو بكر -: پیامبرصلی الله علیه وآله او را با [آیه های] برائت به سوی مردم مكّه فرستاد: این كه هیچ مشركی پس از این سال به حج نیاید؛ برهنه ای به دور كعبه نچرخد؛ جز انسان مسلمان به بهشت وارد نمی شود؛ هر كسی با پیامبر خدا پیمانی دارد، فقط تا پایان مدّتش مهلت دارد؛ و خداوند و پیامبرش از مشركان بیزارند.

پس از سه روز از حركت ابو بكر، پیامبرصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: «به او برس و ابو بكر را به سوی من بازگردان و خود، آیه ها را ابلاغ كن». پس علی علیه السلام همان كرد و چون ابو بكر بر پیامبرصلی الله علیه وآله وارد شد، گریست و گفت: ای پیامبر خدا! درباره من چیزی رخ داده است ؟ فرمود: «جز نیكی درباره تو رخ نداده است؛ ولی فرمان یافتم كه آن را جز من یا مردی از خاندانم ابلاغ نكند».[8].

248. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از جمیع بن عمیر لیثی -: نزد عبد اللَّه بن عمر آمدم و درباره علی علیه السلام از او پرسیدم. مرا نكوهش كرد و گفت: آیا برایت از علی علیه السلام نگویم ؟ این خانه پیامبر خدا در مسجد است و این خانه علی علیه السلام است. پیامبر خدا، ابو بكر و عمر را با [آیه های] برائت به سوی مردم مكّه فرستاد. روانه كه شدند، سواری را دیدند. گفتند: این كیست ؟ فرمود: «من علی هستم. ای ابو بكر! نوشته ای را كه با توست، بده». گفت: برای چه ؟! فرمود: «به خدا سوگند، جز خیر و نیكی نمی دانم».

پس علی علیه السلام نوشته را گرفت و بُرد و ابو بكر و عمر به مدینه بازگشتند و گفتند: ای پیامبر خدا! چه چیزی درباره ما [رخ داده] است؟ فرمود: «چیزی جز خیر نیست؛ ولی به من گفته شد: چنین باشد كه از جانب تو، كسی جز خودت یا مردی از [خاندان] خودت ابلاغ نكند».[9].

249. الإرشاد: در ماجرای برائت آمده است كه پیامبرصلی الله علیه وآله آن را به ابو بكر داد تا با آن، پیمان با مشركان را به كنار افكند. پس دور نشده بود كه جبرئیل بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد و گفت: خداوند بر تو درود می فرستد و می گوید: «از جانب تو، جز تو یا مردی از تو [پیام را] نمی رسانَد».

پس پیامبر خدا، علی علیه السلام را خواست و به او فرمود: «بر عَضباء، شتر من، سوار شو و به ابو بكر برس و [آیه های] برائت را از دست او بگیر و آنها را به مكّه برسان و پیمان مشركان را به پیش خودشان بیفكن و ابو بكر را مخیّر كن كه یا در ركاب تو بیاید یا به سوی من بازگردد».

پس امیر مؤمنان بر «عَضباء»، شتر پیامبر خدا، سوار شد و رفت تا به ابو بكر رسید. چون ابو بكر، علی علیه السلام را دید، هراسان شد و به پیشبازش آمد و گفت: ای ابو الحسن! برای چه آمده ای ؟ آیا همراه من می آیی یا به منظور دیگری آمده ای ؟

امیر مؤمنان به او فرمود: «پیامبر خدا به من فرمان داده است كه به تو برسم و آیه های برائت را از تو بگیرم و با آنها، پیمان مشركان را به پیش خودشان بیفكنم و به من فرمان داده كه تو را مخیّر كنم كه یا با من بیایی و یا به سوی او بازگردی».

ابو بكر گفت: به سوی او باز می گردم. و به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله بازگشت و چون بر او وارد شد، گفت: ای پیامبر خدا! تو مرا برای كاری شایسته دیدی كه بدان، گردن ها به سویم كشیده شد و چون به سوی آن رو كردم، مرا از آن بازگرداندی. برای چه ؟ آیا قرآن درباره من نازل شده است ؟

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «نه؛ امّا جبرئیل امین از سوی خداوند بزرگ بر من فرود آمد و این گونه گفت: "از جانب تو، جز تو یا مردی از خاندانت [پیام را] نمی رسانَد" و علی از من است و جز علی از جانب من ابلاغ نمی كند».[10].

250. تاریخ دمشق - به نقل از ابن عبّاس -: در حالی كه با عمر بن خطّاب در یكی از كوچه های مدینه، دست در دست هم می رفتیم، به من گفت: ای ابن عبّاس! من رفیقت را مظلوم می دانم. گفتم: ای امیر مؤمنان! پس حقّ غصب شده اش را به او بازگردان! دستش را از دستم بیرون كشید و از من دور شد و زیر لب زمزمه كرد.

سپس ایستاد تا به او رسیدم. پس به من گفت: ای ابن عبّاس! جز این نمی بینم كه مردم، رفیقت را كوچك شمردند. گفتم: به خدا سوگند، پیامبر خدا او را كوچك نشمرد، آن گاه كه او را فرستاد و به او فرمان داد كه [آیه های] برائت را از ابو بكر بگیرد و بر مردم فروبخواند! پس عمر سكوت كرد.[11].

ر. ك: ج8، ص 341 (عمر بن خطّاب).

تاریخ دمشق: 349 - 344/42.









    1. مسند أحمد: 151/1، الخصال: 369.
    2. ر. ك: الغدیر: 350 - 338/6؛ مؤلّف، طریق های گوناگون این حدیث را جمع آوری كرده و آن را «متواتر معنوی» دانسته است.
    3. مسند ابن حنبل: 1296/318/1، فضائل الصحابة: 1203/703/2.
    4. مسند ابن حنبل: 14021/564/4، المصنّف فی الأحادیث والآثار: 72/506/7.
    5. ذو الحلیفه در شش یا هفت میلی مدینه است و مسجد شجره و میقات اهل مدینه در آن واقع شده است. (معجم البلدان: 295/2).
    6. فضائل الصحابة: 946/562/2، مسند ابن حنبل: 13213/423/4.
    7. خصائص أمیر المؤمنین: 76/147، أنساب الأشراف: 384/2.
    8. مسند ابن حنبل: 4/18/1، تاریخ دمشق: 8928/347/42.
    9. المستدرك علی الصحیحین: 4374/53/3.
    10. الإرشاد: 65/1، مناقب آل أبی طالب: 126/2. نیز، ر. ك: الخصال: 1578.
    11. تاریخ دمشق: 349/42، شرح نهج البلاغة: 45/6 و 46/12.